نظریه های خانواده درمانی:
۱- درمان های ترکیبی– التقاطی:
خانواده درمانی به عنوان شاخه جدیدی از علم روانشناسی در نیمهدوم قرن بیستم پدید آمد. جنبش خانواده درمانی عمدتا تحت تأثیر نظریه سیستم ها،گسترشدرمان روانکاوی به حوزه خانواده ، پیدایش مراکز راهنمایی کودک و مشاوره زناشویی وگروه درمانی شکل گرفت.دراین نگرش ، هنجارها و ناهنجارهای فرددربسترخانواده تجزیه و تحلیل،ادراک و درمان می شود.درمان های ترکیبی- التقاطی،درمان هایی که بر اثرهمگرایی و ادغام رویکرد های گوناگون روان درمانی به وجود آمده اند.
۲-خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی:
صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. دراین شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته می شوند و اعتقادبر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آورده اند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیلرویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت.
۳- خانواده درمانی تجربیاتی:
نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ،فرد دوهل و … هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطافناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشهمی گیرد.
در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش می کند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ،پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ، صحنه آراییخانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ،بازسازی خانواده و … استفاده می شود.
۴- خانواده درمانی های رفتاری و شناختی _ رفتاری:
نظریه پردازان عمده آن ویلیاممسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ، بندورا و … هستند. این شیوه درمانی بر اساسنظریه های رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف می شود. رفتارهای نامناسب را می توان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را می تواناصلاح کرده و در نتیجه در تعاملات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.
درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی می کند. در اینرویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پته ای ، گریزذهنی ، عبارات مقابله ای منطقی ، سرمشق دهی و … استفاده می شود.
۵- خانواده درمانی ساختی:
سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و … نظریهپردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساختخانواده ، زیر منظومه ها و مرزها می دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنیترسیم می کنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش می کنند و در واقع همچونکارگردان تئاتر عمل می کنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ، الحاق ، تشدیدپیامها ، مرزسازی و …
۶- خانواده درمانی های استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل:
این سه رویکرد روشمدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون اریکسون می باشند و از میراثمشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابهیکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیفشاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردنتشریفات و … استفاده می شود.
از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان سیستمیبوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و دیویس را میتوان نام برد.
۷- خانواده درمانی سیستمی:
خانواده درمانی سیستمی در واقع کوششی برای درک خانواده به مثابه یک سیستم (و نه افرادی که صرفا با هم در یک محل زندگی می کنند)و به مثابه زیرسیستمی تحت تاثیر عوامل موجود در محیط بزرگترو اعضاء برای حفظ تعادل خودفعالیت می کنند.این رویکرد را اولین بار ون برتالانفی مطرح کرد.
خانواده های نیازمند خانواده درمانی
خانواده هایی که از فرایند خانواده درمانیبهره می برند، عبارتند از: خانواده های دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنینخانواده های دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیرگذاشته است ، خانواده های طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ،خانواده های دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و
خانواده های دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ،ناراحتی های روحی یکی از اعضاء و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحی تر بهمتخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه می کنند و در طول مشاوره های فردی نیاز به توجهبه نقش خانواده در بروز مشکل شکل می گیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمانتداوم می یابد.
خصوصیات کلی خانواده درمانی
خانواده درمانی دارای خصوصیاتی است که آن را از درمان انفرادی متمایز میکند. برای مثال، اعضای خانواده دارای ملاک قضاوت، پیشنیه و زبان مشترکی هستند که ممکن است برای درمانگر ناآشنا باشند. درمانگر باید با نقشهای خانواده و خرده فرهنگ مخصوص آن آشنا شود. سپس از این آشنایی در جهت ارتباط با اعضای خانواده یا رویارویی با آنان استفاده کند. در عین حال درمانگر باید گسلش عاطفی خود را حفظ کند و یک بخش خانواده را به نفع بخش دیگر رها نکند. البته این کار دشواری است. چون اعضای خانواده غالبا درمانگر را وارد منازعات خود بر سر قدرت یا دفاعهای خویش در برابر ارتباط آزاد میکنند. یکی از بخشهای معمول خانواده درمانی، اخذ شرح حال و سنجش است. مشکل فعلی باید مطرح و بررسی شود. ممکن است پسر خانواده بزهکار باشد یا دختر خانواده روابط جنسی متعددی داشته باشد. بررسی تفسیر هر یک از اعضای خانواده از مشکل، کار جالب و از لحاظ تشخیصی کار مهمی است. معمولا شرح حال خانواده گرفته میشود. این کار نیز میتواند تبعاتی داشته باشد. وقتی مشکل خانواده در چارچوب خانوادههای پدری والدین خانواده و زندگی دوران تجرد و ازدواج آنان مورد بررسی قرار میگیرد، شیوه ارتباط کودکان بهتر و درک آنان بیشتر میشود. طرح یک چشماندز کلی از سابقه و پیشینه خانواده ـ پدربزرگها و مادربزرگها و هدفها ،آرزوها، ترسها و ضعفهای آنان- قوه درک همدلی و تحمل اعضای خانواده را افزایش میدهد. به این ترتیب ملاک قضاوت جدیدی فراهم میآید.
کودک بهتدریج میفهمد که قربانی شدن آرزوهای مادر در پای خانواده، برای مادرش چه معنایی و پدرش چه برداشتی از سوء رفتار پدرخود داشته است. والدین در محیط کنترل شده خانواده درمانی (با بررسی وضعیت فعلی فرزندانشان) به یاد فشار همسالان روی خودشان میافتند.
چه وقت باید خانواده درمانی کرد؟
قواعد دقیق و قطعی خاصی وجود ندارد که نشان بدهند چه موقع باید خانواده درمانی انجام داد. خانواده درمانی غالبا با نوجوانی که بیمار اصلی است، شروع میشود. گاهی مشکلات بیمار آنقدر به خانواده پیوند میخورد که خانواده درمانی تنها درمان و اقدام ممکن است. گاهی نیز خانواده جلوی پیشرفت درمان بیمار را میگیرد یا در برابر توصیههای درمانگر مقاومت میورزد. در نتیجه با درگیرکردن خانواده در درمان، بخشی از این مقاومت رفع میشود. گاهی نیز مشکلات بیمار (یا حتی بهبود بیمار در حین درمان) به شدت تحت تاثیر ساختار خانواده است و درمان کل خانواده را ضروری میسازد. در پارهای موارد بحرانهای خانوادگی (مثل مرگ یکی از اعضای خانواده) کل خانواده را دچار آسیب میکند.
برخی از خانوادهها بر سر ارزشها اختلاف دارند. برای مثال، نوجوانی که مصرف مواد مخدر را شروع میکند یا عضو یک فرقه خاص میشود، ارزشهای کل خانواده را زیر سوال میبرد. در چنین مواردی خانواده درمانی اقدامی منطقی است و بالاخره گاهی بهترین راه حل برای مشکلات زناشویی یا جنسی است. ولی خانوادهدرمانی دوای هر دردی نیست و همیشه مناسب نمیباشد. گاهی خانواده مورد نظر آن قدر از همگسیخته است که چنین مداخلاتی بینتیجه خواهند بود. گاهی نیز برخی از اعضای خانواده اصلا همکاری نمیکنند. در برخی موارد نیز خیلی زود معلوم میشود که یکی از اعضای خانواده به شدت دچار اختلال است و اصلا همکاری نمیکند یا آنقدر اخلال میورزد که حضورش به کل فرآیند خانواده درمانی لطمه میزند.
چون خانواده درمانی روی چند نفر اجرا میشود، باید مقرون به صرفه بودن آن را نیز در نظر بگیریم. اگر چه خانواده درمانی ممکن است برای عضو بیمار خانواده مفید باشد، اما گاهی برای دیگر اعضای خانواده عواقب سویی دارد. بعضی از خانوادهها مثل بعضی از افراد، “قوا” یا “توان روان شناختی” کافی برای تحمل بحثها و مسایل قابل طرح در جلسات خانواده درمانی را ندارند. بنابراین تصمیم گیری برای اینکه خانواده درمانی چه موقع قابل استفاده است، یک تصمیم گیری سخت بوده و منوط به سنجش دقیق و دقت و حساسیت بالینی زیاد میباشد.
از نظر درمان با اینکه ممکن است درمانگران مختلف در مورد یک هدف درمانی برای یک خانواده بهخصوص توافق داشته باشند، اما فنون آنها برای رسیدن به این هدف متفاوت خواهد بود. درمانگران که هر کدام شخصیت و مهارتهای مخصوص به خود دارند، به شیوههای خاصی رابطه برقرار میکنند. اگر سبک کار خودشان را بشناسند و قبول داشته باشند، توانایی خود را بهتر میتوانند بهکار گیرند.